حسب حال ننوشتیم و شد ایامی چند
سلام به ماه ترین پسر دنیا حساب ثبت خاطراتت ار دستم خارج شده... زمان به سرعت در گذر است و ما هم تلاش میکنیم که به این دور تند برسیم. خوشبختانه روزگار بر وفق مرادمان میچرخد. شا روز به روز شیرینتر و شیرینتر می شوی و ما گاهی از شدت عشق به تو به جنون می رسیم. حرف زدنت که کامل شده و مدام در حال صحبت با ما و یا با خودت هستی :) از ابتدای مهر مهد میروی و معشوقه های جدیدی همچون خاله مهناز و پسر ش عرشیا را یافته ای! قصه مهد رفتنت بسیار طولانیست. نزدیک 5-6 جلسه با ناراحتی و گریه از من جدا شدی ولی در نهایت الان بسیار محیط آنچا ار دوست داری و صبح ها حتی خداحافظه هم از مادر بی نوا نمی کنی... بعد از امتحان جامع که در دهه سوم شهریور ...